عدالت در حکومت اسلامی به چه معناست؟ و از کجا بفهمیم که ولی‌فقیه ما عادل است؟

«حکومت عدل اسلامی»، حکومتی است که به‌سوی برقراری «عدالت‌های فردی و اجتماعی» گام بردارد

منابع مرتبط
عکس نوشت ها
چندرسانه ای
دریافت پست
برچسب ها: شبهه شبهات

پاسخ شبهه «حکومت عدل اسلامی»، حکومتی است که به‌سوی برقراری «عدالت‌های فردی و اجتماعی» گام بردارد

الف – واژه‌ی «عدل» که در مقابل «ظلم» قراردارد، به معنای «قرار گرفتن هر چیزی در جای اصلی خود» می‌باشد ـ و نه مساوات بین هر چیزی ـ. این معنا در همه‌جا و هر موضوعی و ازجمله «حکومت» صادق می‌باشد و از اهداف اساسی اسلام عزیز، برقراری عدل و قسط در جامعه‌ و به وجود آوردن اعتدال کامل در امت اسلامی و جامعه است.

بدیهی است که تحقق چنین آرمانی در یک جامعه (کوچک مانند خانواده یا اداره، یا بزرگ مانند کشور یا جهان) با شعار یا حتی خواستن آحاد آن جامعه میسر نمی‌باشد، بلکه مستلزم برخورداری از عوامل متعددی است که ازجمله می‌توان به عوامل ذیل اشاره نمود:

-  برخورداری از تعریف صحیح: مهم ترین موضوعی است که برای تحقق یک امر باید انجام شود چرا که اگر تعاریف ناصحیح باشد و بر اساس آن‌ها برنامه‌ای برای اجرا و تحقق عدالت تدوین گردد، به‌طورقطع نتیجه‌ای جز تجلی و استقرار ظلم نخواهد داشت.

-  برخورداری از قوانین صحیح: اگر در یک خانواده، یک کشور و یا جامعه‌ی جهانی، قوانین درست، متقن و جامعی در همه‌ی زمینه‌ها وجود نداشته باشد، نه‌تنها استقرار کامل عدالت در آن جامعه محال است، بلکه به‌طور حتم ظلم جاری و ظالم حاکم می‌گردد. (مانند شرایط امروز جهان)

-  ضمانت اجرای قانون: برخورداری از قوانین متقن و صحیح شرط لازم برای اجرای عدالت است، اما شرط کافی نیست. چراکه افراد عاصی و قانون‌شکن نیز بسیارند. لذا «قانون» حتماً باید ضمانت اجرا داشته باشد. چنان چه در هر جامعه‌ای که قانونی حاکم است، ضمانت اجرایی نیز معین‌شده است.

-  برخورداری از «رهبری و حکومت»: اگر حکومتی برقرار نباشد و حکومت رهبر نداشته باشد، قانون و ضمانت اجرایی آن محقق نمی‌گردد. چنان چه هیچ قانونی کامل‌تر از قوانین الهی نمی‌باشد و هیچ ضمانت اجرایی محکم‌تر از قیامت نمی‌باشد، اما تا حکومت اسلامی استقرار نیابد و از حاکم عادل برخوردار نباشد، این قوانین نیز به اجرا درنخواهند آمد.

پس همان‌گونه که با استناد به بیانات حضرت امام خمینی (ره) اشاره نمودیم، برقراری حکومت لازم و بیعت و اطاعت از حاکمی که آگاه به فقه اسلامی و عادل باشد «ولی امر یا ولی‌فقیه» واجب است.

ب – اما در مورد مصادیق برقراری عدالت در جامعه‌ی کنونی ما، باید دقت شود که «حکومت اسلامی»، ابداء و خلقت الهی نیست که به‌محض فرمان «باش»، بدون هیچ نقصی «بود» بشود.

این حکومت اسلامی به دست مردم در کشور پهناوری استقراریافته است که دست‌کم سیصد سال تحت یوق استعمار و استثمار انگلیس، روسیه، آمریکا و سلطه‌ی مخفی اسرائیل قرار داشت و همه‌ی هویت‌اش مخدوش و عزتش لگد‌مال شده بود. سرمایه‌های این کشور به غارت رفته و فرهنگ‌اش دستخوش غرب‌زدگی، آن‌هم از نوع جهان‌سومی شده بود. شهرهای بزرگ و مراکز استان بیش از یک یا دو یا سه خیابان اصلی نبودند و روستاهایش ویران و روستانشینانش در فقر کامل به سر می‌بردند. تا جایی که حتی برخی از موجودیت برق، خبر هم نداشتند و ...! حال چگونه ممکن است که عدالت در این کشور ظرف سه دهه محقق گردد؟! آن‌هم باوجود دشمنی‌های خارجی، داخلی و تحمیل حوادثی چون: جنگ – تحریم اقتصادی – تهاجم و شبیخون فرهنگی – جنگ نرم و عملیات‌های ستون پنجم.

لذا باید دقت نمود که «حکومت عدل اسلامی»، حکومتی است که به‌سوی برقراری «عدالت‌های فردی و اجتماعی» گام بردارد، نه این‌که به‌محض استقرار، در یک‌چشم به هم زدن، عدل را جاری سازد! چنین امری ممکن نیست.

استقرار دولت اسلامی، تشکیل مجلس قانون‌گذاری،‌ قوه قضاییه ... و سایر نهادهای اجرایی کشور و کلیه‌ی طرح‌ها، برنامه‌ها، اختصاص بودجه‌ها، رشد کمی و کیفی مراکز تحصیلی و علمی و ... همه گام‌هایی است که به‌سوی مساعدسازی زمینه‌های اجرای عدالت اجتماعی بر اساس فرامین الهی در اسلام صورت پذیرفته و می‌پذیرد؛ و اگر انتخاب‌های مردم، همت مسئولین و ... بهتر باشد، نتایج مطلوب زودتر و بیشتر محقق خواهد شد.

بدیهی است که نه‌تنها حاکمی عالم‌تر، قوی‌تر، حکیم‌تر و عادل‌تر از شخص پیامبر اکرم (ص) نداریم، بلکه مخلوق و انسانی شریف‌تر و کامل‌تر از او نیز وجود ندارد و پس از ایشان معصومین (ع) و در رأس‌شان حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام. حال کدام‌یک توانستند حکومت «عدل» را به مفهوم مطلق آن (حتی در جامعه‌ی خود) برقرار نمایند؟! بدیهی است که آنان خود عادل بودند و کمترین ظلمی در مورد آنان متصور نمی‌باشد، اما استقرار عدل در کل جامعه، امر دیگری است و باید همه‌ی شرایط و عوامل آن محقق باشد.

دقت شود که هدف حق‌تعالی استقرار عدل در کل جامعه‌ی انسانی است و همه‌ی انبیاء، اوصیا و اولیای الهی در راستای تحقق این هدف کوشیدند، اما این «عدالت» فقط پس از گذشت سال‌ها از ظهور و برقراری حکومت عدل حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه‌الشریف محقق می‌گردد.

ج – اما از کجا بفهمیم که «ولی‌فقیه» ما عادل است؟ پاسخ بسیار روشن است. از همان‌جا و همان راهی که به عدالت دیگران پی‌ می‌بریم. عدالت یک مرجع، یک امام جماعت و یا یک قاضی چگونه تثبیت می‌شود؟ بدیهی است یا شخص مستقیماً او را می‌شناسد و یا به خبره و اهل شناخت مراجعه می‌نماید. لذا اگرنه تنها یک یا دو شخص، بلکه همه‌ی مراجع، همه‌ی فقها، همه‌ی علما، همه‌ی مردم [منظور از همه این نیست که یک استثناء هم ندارد، بلکه منظور اکثریت غالب است]، شهادت به فقاهت و عدالت «ولی‌فقیه» می‌دهند،‌ چه داعیه‌ای وجود دارد که انسان عادل در عدالت او شک و شبهه نماید؟!

ملاحظه: البته برخی از روی مرضی که در دل و بغضی که در گلو دارند، برای ایجاد تشکیک و شبهه خلط مبحث می‌کنند. مثلاً می‌گویند: اگر ولی‌فقیه عادل است، پس چرا در جامعه فقر، بی‌سوادی، قتل، فساد، رانت‌خواری ... وجود دارد؟ گویا ایشان می‌توانند با یک نظر گوشه‌ی چشم، همه‌ی کاستی‌ها را معجزه‌وار جبران و همه‌ی کجی‌ها را اصلاح نمایند!

خیر. این‌یک نوع سوءاستفاده و شانتاژ تبلیغاتی است. قدرت اجرای رهبری – حتی اگر معصوم باشد – به مردم است. مردم هر بیشتر صالح باشند، خودسازی کنند، بصیر باشند، تقوا داشته باشند، تلاش کنند ... و درصحنه حضور یابند، امام و رهبر در هدایت آن‌ها و تحقق اوامر الهی موفق‌تر است و اگر مردم‌فریب بخورند، دنیاگرا شوند، عوامانه برخورد کنند، دشمن‌شناس نباشند، اهل رشوه، زد و بند، دریوزگی، لابی‌گری، غرب‌زدگی، نوکر صفتی و ... باشند، نه‌تنها ممکن است «ولی امر» فقیه و عادل خانه‌نشین شود، بلکه حتی ممکن است به نام «اسلام» و برای «ثواب» سر از بدنش جدا کنند و در میان امت بگردانند!

سایر کسانی که به این مساله پاسخ داده اند