پاسخ شبهه یک کارشناس رسانه گفت: فعالیت رسانه های معاند فارسی زبان در سال های اخیر دچار دگردیسی شده؛ آنها دیگر از براندازی جمهوری اسلامی ناامید شده اند، اما تکنیک هایی به کار می برند که ترکیبی از فشار و چانهزنی است.
«امواج شبهه» سلسله میزگردهایی با همکاری خبرگزاری فارس و رادیو گفت و گو است که در آن به ماهیت، پشتپرده، اهداف و عملکرد رسانههای معاند فارسیزبان میپردازد؛ در قسمتهای قبل این برنامه روی موضوعاتی از قبیل ماهیتشناسی و هویت فکری رسانههای معاند فارسیزبان و مشی ، اهداف آنها و رفتارشناسی رسانههای سلطنتطلب و رفتار رسانههای تکفیری علیه جمهوری اسلامی پرداختیم. در این میزگرد هم با حضور دکتر علیرضا داوودی کارشناس ارشد رسانه و متخصص رسانههای بیگانه و همچنین مهندس محمد قنبری کارشناس ارشد مسائل رسانهای پرداختیم که در ادامه می آید:
بحث امروز ما کارکرد رسانههای معاند فارسی زبان در زمینه های آشوب و براندازی است.آیا میتوان این رسانهها را به گونههای مختلفی تقسیم کرد؛ مثلاً بگوییم یک گروه از آنها مخالف، یک گروه منتقد و یک گروه برانداز هستند؟
داوودی: تقسیمبندی رسانههای فارسیزبان بیگانه را باید بر اساس تکامل دههای آنها انجام دهیم. دهه 70 یک تقسیمبندی داشتند و به ترتیب در دهه های 80 و 90 متفاوت شدند. اما ما سه نوع تقسیمبندی میتوانیم داشته باشیم: تقسیمبندی بر اساس محتوایی که ارائه میکنند، تقسیمبندی بر اساس مبدأیی که خاستگاه آنهاست و تقسیمبندی بر اساس جنس مدلی که ارائه میکنند. هر چند در ساحت ارائه، همهی آنها را فارسیزبان بیگانه میگوییم اما در تمهای سهگانه که عرض کردم تفاوتهایی وجود دارد. البته این منهای تفاوتهایی است که در ساحت فنی از آنها یاد میکنیم. اما در مجموع اگر بخواهیم یک تقسیمبندی اولیه داشته باشیم باید گفت که ما الآن رسانهی فارسیزبان بیگانه یا منتقد عملاً نداریم. یک زمانی مثلاً فرض کنید که یک ایرانی نه چندان آگاه یک موج رادیو راه می انداخت که کارش انتقاد به وضع موجود آن زمان بود و نه عداوت و عناد. اما امروز دیگر یک چنین تقسیمبندی وجود ندارد. علت آن هم این است که شرایط و مکانیسم ظهور و بروز این رسانهها متفاوت شده است. قبلاً زنجیره اتصال پیام در حوزه دیوایسها نسبت به مخاطب در مبدأیی مثل آمریکا نسبت به مقصدی مثل ایران را نداشتیم اما الآن یک چنین تقسیمبندیای هست. برای همین اساساً ما در حوزه رسانههای فارسی زبان بیگانه فقط یک گونه، آن هم معاند داریم. اگر بخواهیم گونههای دیگر را وارد کنیم عملاً دیگر از حوزه فارسیزبان بیگانه خارج میشویم. چرا؟ چون اطلاق بیگانه برای این رسانه ها وقتی صورت می گیرد که کوچکترین وجه ممیزی نسبت به تفاهم با ما را برنمیتابند. پس بنابراین ما در گام اول میگوییم که الآن یک گونه آفندی در حوزه رسانههای بیگانه وجود دارد و آن هم گونه معارض است. اما این رسانه ها در ساحت بعدی، این گونه تقسیم بندی می شود که اصطلاحاً میگویند معاند آفندی، معاند پدافندی، معاند ترکیبی، معاند تک ساختی.
مثلاً فرض کنید رسانهای مثل صفحه وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی به زبان فارسی در توییتر، تک ساختی است. اما بی بی سی فارسی، ترکیبی است. مثال اول عمدتاً نمیتواند آفندی حرکت کند چون خود وزارت خارجه رژیم صهیونیستی به زبان فارسی جزء رسانههای چرک است و جزء رسانههای درجه 3 تلقی میشود؛ همچنان معتقد است که مثلاً باید شبهای جمعه یک وردهایی را خواند که به اصطلاح اعلیحضرت برگردد! تم آن به صدای آمریکا خیلی نزدیک است. اما بی بی سی مدلش متفاوت است. بی بی سی تعارضش با ایران، بیشتر در حوزه مدلینگ است در حالی که ایران اینترنشنال بیشتر در حوزه گدرینگ خودش را نشان میدهد. پس ساختار اول تعارضی است و ساختار دوم تعارض جامع هدفی است که اینها دربرمیگیرند. قبلاً ما میگفتیم فقط نخبگان بی بی سی را میبینند یا مثلاً مردم عادی یا آنهایی که خیلی عام تلقی میشوند میروند من و تو را میبینند. اما الآن همه این تقسیم بندی ها عوض شده است. الآن دیگر شبکه هایی چون پارس تی وی و ان آی تی وی و ... را ندارید و هم جنس شبکه ها و هم جنس مخاطب تغییر کرده است. دیگر صور اسرافیل و چالنگی و امثال اینها به آن معنا حرفی برای گفتن ندارند چون متعلق به یک ساختار عدوات تک ساختی دهه هفتادی و یا حتی قبل از آن بودند. الآن ما با پدیدههای جدیدی از این فرم درگیر هستیم که حتی ترکیببندی ساحت مخاطب را هم به هم زده است. یعنی از نظر آنها نخبه کسی نیست که دارای مثلاً مقام عالی دولتی یا برخوردار از فلان مدرک دانشگاهی باشد. الآن از نظر رسانهها در حوزه عداوت نخبه کسی است که بتواند در کسری از زمان موجود بیشترین شبکه را برای کامنت و ریکامنت نسبت به پیامی که آن رسانه تلقی میشود فعال کند. پس حتی جنس و ساختار عداوت هم در حوزه این فضا عوض شده است. به همین دلیل هم شاید گاهی اوقات رنگ پیامی که میدهند رنگ تعارض نباشد، رنگ نقدگونه باشد، اما چون ذات و ساحت عملیاتی این رسانهها کلاً تعارض است، آن نقد هم مقدمه یک تعارض محسوب می شود.
سوال این است که اساساً رفتار براندازانه یعنی چه؟ چون وقتی می گوییم براندازی، تعریف و مشخصات خودش را دارد، همچنان که وقتی از یک کودتا یاد می کنیم این گونه است؛ کودتا ارتش ، سلاح، تانک و ابزارهای ویژهای میخواهد. با توجه به این نکته اینجا وقتی میگوییم این رسانهها دنبال براندازی هستند، براندازی یعنی چه؟
قنبری: از آنجایی که ساحت رسانه از آن فضای اطلاعرسانی و آگهیبخشی تغییر کرده و به تعبیر مقام معظم رهبری به عنوان یک سلاح شناخته میشود، واژههای امنیتی هم بر رسانه بار شده است. یعنی یک زمانی اگر ما میبینیم در ترکیه کودتای نظامی شکل میگیرد هدف آن براندازی یا تغییر رژیم است؛ بعد از انقلاب نیز بارها و بارها در کشورمان این اتفاق افتاده است. اما نزدیک به دو دهه است که در گفتمان امنیتی کشورمان، براندازی را در ساحت نظامی و از حوزه داخل و حتی با دخالت بیگانگان که یکی از اصول براندازی است نداریم. یعنی خود رسانههای معاند غربی هم بارها و بارها اعتراف کرده اند که این نهال انقلاب اسلامی که در سال 57 کشت شد الآن تبدیل به یک درخت تنومندی شده که دیگر با هیچ ارهای قطع نمیشود و این دیگر قابل براندازی نیست. لذا واژه براندازی را از حوزههای مرسومی که ما قبلاً در دهههای قبل در کشورهای مختلف میدیدیم، در مورد ایران حذف کرده اند. اما سوال این است که خب چرا آن را به رسانه ملحق کردند؟ چون رسانه کارکرد دارد. وقتی که صحبت از براندازی با ابزار رسانه میشود نگاهشان عمدتاً استفاده ابزاری و تاکتیکی از رسانه است. آقای دکتر داوودی به تک بعدی بودن و نسلهایی که حالا دارد در رسانهها استفاده میشود اشاره کردند. من میخواهم با اجازه ایشان یک تکملهای عرض کنم نسبت به اینکه امروز همین رسانه با الگوریتم هیبریدی و ترکیبی دارد کار میکند که مثال آن را فرمودند.
مثلاً بی بی سی و سایر رسانههای این حوزه. اما زمانی که از این تکنیکهای ترکیبی استفاده میشود یا خود فرایند، فرایند هیبریدی میشود، آن لغت براندازی اینجا معنا و مفهوم پیدا میکند. این رسانه ها میگویند یا در جنگ با این حکومت بر اساس الگوریتمها و فرمولهای خودمان با حوزههای علوم شناختیای که امروز در زمینه شلیکهای رسانهای قرار گرفته، ذهن مخاطبی که در جمهوری اسلامی دارد زندگی میکند را آماده میکنیم، یا نه؛ میآییم طوری ذهنشان را مهیا میکنیم که یک نهاد یا حکومت دیگری را بتوانیم مستقر کنیم. یعنی اصلاً میشود گفت معنا و مفهوم براندازی هم در ساحت رسانه به نوعی تغییر پیدا کرده است. اما خب ما یک بحث ماهیت داریم، یک بحث شیوه و شگرد و تاکتیکها.
در حوزه ماهیت تمام رسانههای معاند غربی هدف غاییشان «براندازی» است، به همان مفهوم که در ادبیات امنیتی دنیا مرسوم است. با توجه به اینکه بیش از چندین سال است که اینها اعتراف کردهاند که برای جمهوری اسلامی دیگر واژه براندازی کارساز نیست میخواهم به این دست نزنم.
اینجا یک جمله مهم مطرح شد؛ آنها رفتارشان براندازانه هست اما در عین حال اعترافی کرده اند که براندازی هم کارساز نیست.
قنبری: بله، کارساز نیست. یعنی میگویند جمهوری اسلامی الآن به درجهای رسیده که از قدرت داخلی عبور کرده، قدرت منطقهای شده که دیگر با براندازی نمیشود آن را از پا درآورد.
همهشان این باور را دارند یا نه حداقل بخشی از اپوزیسیون و صاحبان رسانه؟
قنبری: آنهایی که بر اساس اصول علمی و ادبیات آکادمیک امنیتی صحبت میکنند بله. حالا من فاکتور میگیرم از شبکههای سلطنتطلبی که معلوم نیست قبل از اینکه وارد استودیو شوند چه مصرف میکنند که در جریان اجرای برنامه ممکن است حرفهایی از این دست بزنند که در ایران رژیم تغییر می کند! یا مثلاً فردی که از دوره طاغوت به جا مانده یک کاغذ A4 سفید روی سینهاش میگیرد و میآید مثلاً در تلویزیونهای سلطنتطلب و معاند ادبیاتی را خلق میکند و تصور میکند بلافاصله بعد از آن میلیون ها نفر در ایران به خیابان میریزند! من به اینها کاری ندارم. اما شبکههایی که درجهای از اعتبار رسانهای دارند و بخشی از دادههای تولیدات خودشان را از سازمانهای امنیتی میگیرند و عملاً هم آنها را دارند دیکته میکنند و دارای قدمت هم هستند؛ اینها هدف غاییشان براندازی است.
اما در تکنیکها ، روشها و شیوهها بسیار متنوع عمل میکنند. بعضی از آنها در حوزه سرگرمی بیشتر ورود کرده اند، بعضی از در حوزه اخبار، بعضی در حوزه معیشت مردم و اخبار اجتماعی و از شئون مختلف زندگی اجتماعی مردم البته سوء استفاده میکنند. ما در مقاطع مختلفی دیدیم که این اتفاق افتاده و ویژگیشان هم این است که سعی میکنند از هر پدیده اجتماعی در جهت ایجاد آشوب در کشور نهایت استفاده را بکنند. مثلاً شما حوادث سال 98 را اگر ملاحظه بفرمایید؛ در قائله بنزین که در کشور ایجاد شد دقیقاً گفتند که قائلهای است که منجر به براندازی میشود. سعی میکردند اتفاقات آن مقطع را با اتفاقاتی که در سال 57 افتاد شبیهسازی کنند. همان ادبیاتی که برای شکوفایی انقلاب در سال 57 خلق شد را به کار گرفتند منتها با تکنیکها و روشهایی که انشاءالله در ادامه بحث بود در مورد آن صحبت خواهیم کرد.
اگر ما کارکرد رسانه های معاند را در چارچوب جنگ نرم علیه انقلاب اسلامی بدانیم، تکنیکها و روشهای آنها چیست؟ یعنی از چه روشهایی استفاده میکنند تا آن هدفی که دنبال آن هستند را بتوانند در ذهن مخاطبینشان اعمال کنند؟
داوودی: جنگ نرم مال دهه 80 بود که تقریباً تمام شده است. یعنی فضای رسانههای بیگانه در مواجهه با مخاطب امروز ما دیگر فقط جنگ نرم نیست. جنگ نرم تکنیکهای خاص خودش را داشت، محیط خاص خودش را داشت و آخرین باری که اینها از بحث جنگ نرم و تکنیکهای منبعث از جنگ نرم یا منتهی به جنگ نرم استفاده کردند حد فاصل سال های 88 تا 96 بود. از سال 96 اینها دگردیسی دوم را داشتند و سال 98 دگردیسی سوم در آنها اتفاق افتاد و احتمالاً یکی دو سال آینده هم چون حدفاصل منطقی اتفاقاتی که اینها معمولاً پیشبینی میکنند در این ایام هست، دگردیسی سوم و نهایی کردن فرمول بعدی را مطرح میکنند. اتفاقی که الآن در رسانههای بیگانه دارد میافتد این است که اولاً ما باید بدانیم که منظور ما از رسانههای بیگانه فقط صدای آمریکا یا بی بی سی فارسی نیست.
ما الآن هیومن مدیاها را داریم، پرسنال مدیاها را داریم، اُپتیکال مدیاها را داریم، ارگانایز مدیاها را داریم که همه اینها را اصطلاحاً میگویند اتمسفر یونیک رسانهای. هر کدام یک نقطهای یا یک هدفگذاری را ایجاد میکنند. برای همین این رسانه ها از مدل نرم دارند خارج میشوند و فرایند تبدیل شدن به فضای نوردهای ژلهای را تجربه میکنند. اگر بخواهیم مقایسه کنیم بین همه این رسانه ها بی بی سی فارسی جلوتر است اما پشتبند آن ایران اینترنشنال قرار دارد چون عقبه آن عقبه بی بی سی 4 هست. شبکه من و تو در چند تا از قسمتهایش توانسته این مدل را پیاده کند، هرچند در مجموع رسانهایاش نتوانسته این کار را انجام بدهد. اما چون هنوز آن خمیرمایه و بنمایهشان سفت نشده امکان تبدیل به یک اتفاق را ندارند. در حوزه ژلهای بحث براندازی دیگر مطرح نیست. اصطلاحاً به آن بحث باراندازی میگویند. یعنی چه؟ یعنی پهن کردن و سفت کردن و سنگین کردن و پرحجم کردن رویدادهای کمزمان، روی ساحت اجتماعی، سیاسی، امنیتی و اقتصادی در ایران. پس مدل ژلهایشان کاملاً دارد تغییر میکند و در این فضا حرکت میکنند.
برای همین تکنیکها ساحات رفتارشان کاملاً متفاوت شده است. ببینید اینها قبلاً در دهه 70 تکنیکهایشان منبعث از روشهای تکساختی یا تکسلولی بود. تکنیکهای تک سلولی که اصطلاحاً به آن عملیات روانی میگفتند. الآن هر جا اصطلاح عملیات روانی را جست وجو کنید ، انواع و اقسام آن در میآید. عملیات روانی در دهه 70 فقط در حد ساماندهی و سازماندهی اقشار و اصناف جواب میداد. برای همین شما طول دهه 70 را میبینید که مثلاً اقشار و اصناف، معلمین، کارگران، رانندگان اتوبوس و... به طور کلی بر اساس اقشار و اصناف سازماندهی می شدند. عملیات روانی در دهه 80 تمام شد و رسانه های معاند مدل بلوکها را ایجاد کردند و وارد علوم مدیریت برداشت شدند.
مدیریت برداشت یک ساحتی از علوم است که بسیار پرکاربردتر از فضای عملیات روانی است و برای همین طبقات شکل گرفت. شما در هر طبقه امکان داشت N تعداد قشر و صنف را در واقع ببینید که نتیجهاش شد حوادث سال 88. یعنی اصلاً مدل 88 منبعث از علوم مدیریت برداشت بود که البته در امتداد عملیات روانی تعریف میشد. اما در دهه 90 - اختصاصاً از 96 به بعد که الآن هم در نیمه آن قرار داریم- اینها وارد ساختارسازهها و تکنیک بلوکها شدهاند، برای همین به سمت علوم شناختی رفتند. نکته اینجاست که علوم شناختی، ساحت عملیاتی است نه ساحت نظری؛ آن هم در شرایط بسیار پیشرفته.
یعنی اینجا مدیریت رفتار میشود؟
داوودی: نه، اصلاً مدیریت رفتار نمیشود. اینجا سازههای رفتار شکل میگیرد. مدیریت رفتار مربوط به مدیریت برداشت بود. در علوم شناختی، سازههای شکلگیری برای مدیریت رفتار است. اصلاً موضوع علوم شناختی کاملاً متفاوت است. برای همین بلوکها را شکل دادند و از آن شلخته بودن و تک ساحت بودن خارج شدند و 11 بلوک جدی را تشکیل دادند. در هر بلوک شما N تعداد طبقه و N تعداد قشر و صنف را میبینید که درحال تردد هستند.
برای همین است که شما میبینید از تکنیکهای تک ساحتی دهه 70 به چند ساحتی دهه 80 و از آن به آلفاها و بتاهای دهه 90 رسیدند. در اینجا چیزی تحت عنوان اقمار رسانه شکل میگیرد. شما در دهه 70 از رادیو مسکو که ضعیفترین بود تا تا رادیو بی بی سی فارسی را نگاه میکردید تک ساحتی بودند. حداکثر این بود که بی بی سی به یک تکه از حرف های رادیو اسرائیل استناد کند. در دهه 80 مکانیسم آنها تا حدودی تغییر میکند و مطبوعات و فضای آنلاین به آن اضافه میشود. ولی شما در دهه 90 میبینید که مثلا بی بی سی فارسی، صفحه مجازی اش را در تمام شبکههای اجتماعی فعال می سازد و مجریهایش را در شبکههای ارتباطی ساماندهی میکند؛ مجری آلفایش با شبکه بتا -مثلاً ایران اینترنشنال- یک نقش دارند که خود ماحصل آن شده یک صفحه مجازی دیگری که مثلاً در فلان شبکه زده و هر کدام مصدریت و مرجعیت یافته اند.
خیلی وقتها مرجعیت برای وایرال شدن است، بعضی جاها هم مرجعیت برای مصدر شدن. ما اینجا مرجعیت برای مصدر شدن را شاهد هستیم. پس بنابراین تکنیکهایی که اینها استفاده میکنند برای این نیست که یک نظام سیاسی دیگر جایگزین جمهوری اسلامی بشود بلکه برای این است که جمهوری اسلامی آنقدر سنگین شود که درجا امکان حرکت نداشته باشد. یعنی آن را طوری فریز میکنند که برای همه درس عبرت شود. مدل جدید دهه 90 و بعد از آن در این فضا تعریف میشود.
اگر بخواهیم موضوع را عملیاتی تحلیل کنیم و در آشوبهایی که در سال های 88، 96 و 98 رخ داد، این رسانهها چکار کردند؟ یعنی نقشی که در میدان ایفا کردند چه بود؟
قنبری: شاخصهای که همه رسانههای معاند، به ویژه فارسیزبانها سرلوحه کار خودشان قرار داده بودند این بود که به اخبار و حوادثی که در داخل کشور هست ضریب میدادند. یعنی اگر فرض بفرمایید در یک حوزه به صورت محلی میشد یک خبر را منعکس کرد و ارزش آن خبر یک ارزش محلی بود این را به یک مسئله استانی و منطقهای و بعد کشوری تبدیل میکردند تا کل کشور را درگیر کنند. یعنی یکی از پارامترهای اصلی کار آنها همین ضریب دادن بود. موضوع دیگری که اینها خیلی روی آن کار می کردند بحرانزایی بود یعنی خیلی از مسائل در ادبیات امنیتی و انتظامی ما بحران تلقی نمی شوند. بالاخره خطوطی دارد.
خطوط سفید، زرد، قرمز و حتی هشدار دارد و اینها به محض اینکه یک پمپ بنزین آتش میگرفت یا یک دستگاه ای تی ام در یک بانک مورد هجمه قرار میگرفت بلافاصله از سوی رسانه های معاند فارسی زبان به عنوان یک بحران جلوه می یافت. از تکنیکهای رسانهای هم استفاده میکردند؛ مثل شایعه، خبرسازی، حتی فیک نیوزها و دیپ فیکها؛ الگوریتمهای رسانه که امروز در فضای مجازی بسیار مورد استفاده قرار میگیرد. نکته بعدی اینکه رسانه های معاند وارد فضایی شدند که ساختارهای ذهن مخاطبشان را هدایت میکنند. یعنی به یک عبارتی آشوبهای ساختارمند رسانهای را از دریچه رسانههای خودشان القا میکردند به ذهن مخاطب و متأسفانه در ایامی که یک مقدار حالت تعادل اجتماعی و آن بحث امنیت که نیاز طبیعی انسانهاست مختل میشود معمولاً ساختار ذهنی بشر به این سمت میرود که خودش را روی بعضی از رسانههای خاص کانالیزه میکند.
یعنی من یادم هست با بعضی از افرادی که سال 88 در حوزههای دانشجویی متأسفانه تحت تأثیر این فضاسازی قرار گرفته بودند، بعد از اینکه آن گرد و خاکهای فتنه خوابید صحبت کردیم، میگفتند حدود یکی دو سال بود که ما به هیچ عنوان یک دقیقه از آن فراوردههای تولیدی رسانه ملیمان استفاده نمیکردیم. یعنی خودشان را کانالیزه کرده بودند و ذهنشان کانالیزه شده بود روی همین امواجی که داشتند از شبکههای غربی به خصوص بی بی سی میگرفتند. من آماری را خدمت شما بدهم که خیلی جالب است؛ روزنامه فرهیختگان عملکرد بی بی سی را در ناآرامیهای آبان 98 بررسی کرد. در یک روز یعنی 27 آبان ماه بی بی سی فارسی حدود 12 تحلیل ارائه کرد که به مردم بگوید این آشوب ها، انقلاب جدیدی است برگرفته از انقلاب سال 57. از کارشناس استفاده کرد، از نظرسازی استفاده کرد، از صدای مخاطب معترض در داخل کشور که معترض بود استفاده کرد و ... البته انتقاد و اعتراض حق یک شهروند است.
تا قبل از سخنرانی رهبر معظم انقلاب بعد از انتخابات ریاست جمهوری اخیر، رسانه های معاند القا می کردند که آراء باطله همه معاند هستند و نظام را قبول ندارند. اما با تکنیک روانی رسانهای که مقام معظم رهبری به کار گرفتند و یک منطقی است که امروز در دنیا دارد از آن استفاده میشود اینها آمدند در چارچوب نظام قرار گرفتند. یعنی کسی که رأی سفید هم میدهد این نظام را قبول دارد. در آن دوره هم رسانه های معاند سعی کردند هر اعتراضی را تبدیل به صداهای مخالفی کنند که با ساختار حاکمیت مشکل پیدا کرده، در صورتی که این نبود. پس اگر بخواهم جمع بندی کنم، بحرانزایی، آشوبهای ساختارمند و تبدیل منتقد و معترض به معاند و دشمن، تکنیکهایی بود که در حوزههای رسانه ای از آن استفاده کردند. جالب است که این صعود و فرودها را در رسانههای غربی مخصوصاً میشود در ویترین آنها می توان بررسی کرد؛ وقتی به حادثه هواپیمای اوکراینی رسیدیم. دو، سه روز بعد از تشییع پیکر شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی و یاران ایشان، بلافاصله دوباره دیدیم که همین تکنیکها اجرا و محتوای رسانهای خلق شد؛ این محتوا هم بیشتر از طریق فضای مجازی و رسانههای بر خط که میتوانند با مردم ارتباط مستقیم بگیرند، به ویژه با توجه به نقصی که ما در کشور خود داریم و آن فقدان شبکه ملی اطلاعات است.
میتوانیم بگوییم که این رسانههای معاند که الان مورد وصف ما هستند، از بحث مربوط به براندازی از بیرون عبور کرده اند و رفتارشان نشان میدهد که آنها به براندازی از درون امید دارند و دارند این مسیر را میروند؟
داوودی: با پیشفرضی که عرض کردم براندازی الان خیلی معنایی ندارد. رسانه های معاند یک سری سیاستهای اعلامی دارند و یک سری سیاستهای اعمالی. ما با اعمالیهای آنها خیلی کاری نداریم چون اینها هزار و یک فرقه دارند. اما غیر اعلامیها قبلاً همین جوری بود، یعنی میگفتند که فشار از بیرون، چانهزنی از درون یا الان میگویند که فشار از درون و چانهزنی از بیرون، اینها تقریباً جمع شده است و نتوانستند از آن نتیجه بگیرند. مدلی که اینها دارند کار میکنند بحث ترکیبی است. ترکیبی از فشار و چانهزنی در بیرون، فشار و چانهزنی در درون. یعنی دو قطب را همسان میبینند و مثبت و منفی نمیبینند. هر دو قطب را دارند منفی به جلو میبرند یا به معنایی دیگر، به نفع خود آنها مثبت به جلو میبرند. چرا؟ چون متوجه شدند که هر چه قدر فشار رسانهای را از بیرون بیاورند، امکان عملیاتسازی آن در درون معادل آن فشاری که از بیرون آوردند ایجاد نمیشود پس امکان چانهزنی مجدد و برگرداندن آن یک مقدار برای آنها سخت است. سال 88 این را اعمال کردند و گفتند که برویم فشار را از درون بگذاریم و چانهزنی را به بیرون ببریم، دیدند که این هم جواب نداد. چون اگر جواب میداد حدفاصل سال های 88 تا 92 اینها نمیتوانستند سازماندهی اجتماعی را مجدداً به سمت یک نگاه خاص سوق بدهند، پس بنابراین به این نتیجه رسیدند که هم فشار و هم چانهزنی از درون و هم فشار و هم چانهزنی در بیرون.
نتیجه آن چه شد؟
داوودی: نتیجه این شد که مخاطب وارد یک فضایی میشود که اصطلاحاً از آن به عنوان «لج ملی» یاد می شود. چیزی که این اواخر علیالخصوص راجع به انتخابات خیلی از آن استفاده کردند. واژه لج ملی با غر زدن ملی و با نق زدن ملی خیلی متفاوت است. نق زدن و غر زدن یعنی دو کیلو با هم سبزی پاک کنیم و ته آن هم که تمام شد بلند شویم و برویم اما لج ملی یعنی یک مهندسی ایجاد میشود. برای همین آمدند از یک استراتژی استفاده کردند که اصطلاحاً به آن اشقه میگویند. اشقه ترکیب بین سه مجموعه امنیتی، دیپلماتیک و رسانهای است؛ هم در خارج و هم در داخل. از استراتژی اشقه است که آمدنیوز بیرون میزند. مدل اشقه مدل عجیبی است. حدفاصل وزارت خارجه ایالات متحده تا وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی تا میز ایران در وزارت خارجه انگلستان ترکیب میشود. چه کسی آن را انجام میدهد؟ مدیر خبری بیبیسی فارسی که آنجا قرار میگیرد. این مدل دیگر شوخی ندارد. کار اشقه چیست؟ اشقه یک گیاهی است که خیلی زیباست و دور درخت میپیچید.
درخت هر چه قدر هم تناور باشد این گیاه دور آن میپیچید. بعد خارهای خیلی ریز دارد و خیلی آرام در پوسته فرو میکند، میمکد و بعد از دور درخت خارج میشود و راه خود را میکشد میرود. این درخت با کمترین بادی که بوزد میریزد، چون از درون خالی شده ولی پوسته و ظاهر این قدر قشنگ است که کسی باور نمیکند که از درون به هم ریخته است. این خیلی مهم است. اینها از وقتی که این استراتژی را اتخاذ کردند بحث براندازی و بحث چانهزنی را آمدند تقسیم بر دو کردند. حالا نکته اینجاست که خبرنگار بیبیسی فارسی در صفحه خودش در اینستاگرام فشار وارد میکند، وزیر ما اینجا چانهزنی میکند.
سطح متفاوت شده است. شما قبلاً در چنین سطحی نمیتوانستید بروید. بیبیسی فارسی مطلبی را مطرح میکند و چهل و هشت ساعت بعد عالیترین مقام اجرایی میآید همان عبارتها را شروع به گفتن میکند. ما قبلاً یک چیزی تحت عنوان جابهجایی نیازها، انتظارات و ضرورتها داشتیم. الان آمدند همبستگی نیازها، ضرورتها و انتظارات را مطرح کردند. خیلی جالب است حضور زنان در ورزشگاه از دهه 70 مطرح بود اما هیچ وقت این رفتار را که یک خانم با شبیه کردن خودش به مردها به ورزشگاه برود، خلق نکرده بودند. خب طرف میرود و بازداشت می شود، این فشار از درون میشود. حالا چانهزنیهای خود را به بیرون میبرند. در صورتی که همان چانهزنی را تبدیل به یک فشار در خارج از کشور میکنند و مثل خانم ایکس که به واسطه کمپین دختران خیابان انقلاب و چهارشنبههای سفید به آنجا میرود و آن را برای چانهزنی رسانهها به داخل میآورند و مجدداً مطرح میکنند که شما میبینید از یک نماینده مجلس بیرون می زند و تبدیل به نطق پیش از دستور میشود برای دختر خانمی که مثلاً جلوی دادگستری خودش را آتش زده است. پس فرآیندی که رسانههای بیگانه در آن حرکت میکنند الان مدل، تکنیک، روش، ساحت و ضریب انتظارش به شدت تغییر کرده است.
بحث ما در مورد رسانههای معاند و رفتارشناسی آنها در آشوبها و شعار آنها برای براندازی است. در بعضی از آشوبهایی که طی سالهای گذشته اتفاق افتاده که این رسانهها هم اتفاقاً نقش فعالی در شعلهورتر شدن آن هیجانات داشتند خیلی تلاش میشد که یک الگوبرداری از انقلاب اسلامی در سال 57 انجام شود و تشابهسازی صورت بگیرد و مردم را در آن حال و هوا ببرند. حتی با رفتارها و شعارها و کارهایی که انجام میدادند ولی موفق نشدند، چرا فکر میکنید که این اتفاق نیفتاد؟
قنبری: الگوسازی بالاخره یک فرآیند است و پیامدها و نتایجی و روش پیادهسازی دارد. اینها فکر میکردند که حالا بیایند یک دستورالعملی بدهند که ساعت 9 شب مردم تکبیر بگویند و ... اما به ریشههایی که به الگو تبدیل شده بود، دقت نکردند. اگر فرصتی بود روی نقشهای سرویس امنیتی که دارند این رسانهها را هدایت میکنند اشاره میکنم و میگویم چه قدر اینها برآوردهای اطلاعاتی و امنیتی دقیق دارند که میتوانند گاهی اوقات یک ضرباتی را به هر حال بزنند اما ریشهها را کجا ندیدند؟ فرآیندی که از سال 42 حضرت امام آغاز کردند و آن نمادهای رسانهای و انگارههایی که خلق و در تاریخ کشور ما جاودان شد. آن چیزی که این شعله را از زیر این خاکستر بیرون آورد و حرارت آن به نحوی شد که انقلاب اسلامی به ثمر رسید، پیوندی بود که مردم با دین و روحانیت داشتند و همه چیز خود را حاضر شدند که فدا کنند و پیامد رهبری دینی که توأم با رهبری سیاسی شد و خلق یک حکومت اسلامی بعد از دوران امیرالمؤمنین تا عصر حاضر اتفاق افتاد؛ اما این ویژگی را آنها نداشتند.
مثل خلق انسان؛ الان آمریکایی ها میگویند که همان طوری که انسان در فرآیند زناشویی خلق می شود، این انسان را با سلولهای بنیادی خلق میکنیم. همان جوری که در کشور ما مؤسسه رویان دارد این کار را میکند و از یک سلول بنیادی یک موجود زندهای را خلق میکند و این موجود زنده حیاتش ادامه پیدا میکند. اما آیا همان ویژگیها برای او بار میشود یا خیر؟ ما میگوییم نه. میگوییم که اگر خداوند میآید دست به خلقت انسان میزند در چهار و نیم ماهگی جنین «نفخت فیه من روحی» هم دارد؛ از روح خود در کالبد این دمیده است. یعنی یک ارزش معنوی که فرای دید است؛ معنایی است که در آن جنین خلق میشود و این را شما نمیتوانید حاصل کنید. دقیقاً همین اتفاق هم در این ناآرامیها افتاد. همین طور که عرض کردم در یک روز 12 تحلیل فقط بیبیسی فارسی میدهد برای اینکه بگوید اینجا مردم بیرون میآیند، ببینید اینجا دست خونی میدان ژاله را یاد شما هست، آن میدان هفده شهریور، میدان شهدا را ببینید و این پنجه را ببینید. حتی کشتهسازی، پروژههای کشتهسازی که دیگر یکی از آنها ندا آقاسلطان بود. هر چند که این حاصل نشد اما جاهایی که توانستند این کار را انجام بدهند از تکنیکی استفاده کردند که خیلی پرکاربرد هم بود و آن گرفتن یک انگاره تصویری و یک قالب شبیه به الگوی سال 57 بود و این را تکثیر کردند و دامنه آن را سایر شهرهای دیگر ما گسترش دادند. مثلاً روی اهل سنت یک سری الگوریتم رسانهای پیاده کردند، اقلیتهای مذهبی هم همین طور. چرا؟ چون ریشه انقلاب سال 57 اساساً ریشه دینی بود. یعنی یک انقلاب مبتنی بر ایدئولوژیهای مذهبی بود که شکل گرفت و بعد شئون آن ساختارهای سیاسی و حاکمیت شد.
برای اینکه این جنبه را هم بتوانند داشته باشند آمدند تکثیر کردند. دامنههایی را به تمام اقوام و اقلیتهای مذهبی و کسانی که حتی ما دیگر در یک نموداری میدیدیم که بعضی از استانها چه قدر نسبت به این موضوع خنثی هستند و بعضیها چه قدر فعال هستند خب این الگوریتمهایی بود که به صورت منطقهای داشت آنجا اجرا میشد.
با توجه به اینکه آنها در براندازی ناامید شده اند و این ناامیدی را به صراحت هم بیان می کنند -من در اظهارات بعضی از سناتورهای آمریکایی دیده ام که کلاً درباره براندازی میگویند که منتفی است و ما باید به تغییر رفتار رژیم فکر کنیم- آیا ما شاهد رفتارهای جدید و ادبیات جدیدی در پی ناامیدی از مفهوم براندازی در رسانههای معاند خواهیم بود؟
داودی: یک زمانی تمام تم آنها روی این بود که مخاطب را بر اساس کمبودها و کاستیها بیاورند و ناامید کنند، یعنی مفهوم ناامیدی منبعث از کمبودها بود. وقتی کمبودها به لحاظ ذهنی به شما منتقل شود هر چقدر هم به لحاظ عینی و عملیاتی پر و پیمان هم داشته باشی به لحاظ روانی احساس کمبود می کنی. مثل زمانی که شما در دمای منفی ده درجه داری زندگی میکنی اما تب کردی و در درون تو دارد گر میگیرد. دمای سرد را میبینی اما دمای گرم را داری حس میکنی چون مبتلا به آن شدی و به لحاظ روانی ذهن تو تمام آن را در برگرفته است و اگر فیزیک تو درگیر شود که اثر آن دو صد چندان میشود. بنابراین اینها در ابتدا بر اساس مفهوم انطباق محیط با ذهن کار کردند و گفتند که در محیط هر چه کمبود هست در ذهن هم همان کمبود را ما بیاوریم و در واقع این را اگزجره کنیم و نشان بدهیم. از یک جایی به بعد روی بعضی از مفاهیم به مشکل خوردند. آنجایی که بحث جامعه ما به سمت مفاهیم فرهنگی خود میرفت. اعم از شرقی و مکتبی فرقی نمیکند. شما هر چه قدر هم که بیایید و بگویید که حاج قاسم تروریست است نه فرهنگ شرقی و نه فرهنگ مکتبی و نه فرهنگ مقاومتی و نه فرهنگ عملیاتی، اصلاً بیشتر با شما به جنبهی شوخی نگاه میکنند.
یعنی شما یا جنبه تروریست را نمیدانی یا مصداق تروریست را نمیفهمی. پس بنابراین این را نمیتوانند بیاورند منتقل کنند. برای همین آمدند و از یک مدل دیگری استفاده کردند و آن هم بحث انتظار در ذهن نسبت به واقعیت منطبق با محیط بود. این جریان، خیلی از موضعها را عوض کرد. خیلی وقتها الان نمیآیند بگویند در ایران این مسئله کم است یا کمبود وجود دارد، میگویند که چرا نباید بیشتر از این باشد. اینجا است که رسانه در درون خود نسبت به تأثیرگذاری اش دگردیسی انجام میدهد. دیگر لزوماً نمیآید از واژه منفی استفاده کند. میگوید که شما این همه قدرت دارید، شما که این همه کیاست دارید و شما که این همه توان دارید چرا بیشتر از این ندارید؟ در حوزه عملیات روانی به این موضوع، توقعات فزاینده میگویند، اما در حوزه علوم شناختی به آن توقعات مرتفع شده میگویند. توقعات فزاینده دلالت بر افزایش توقع دارد.
توقعات مرتفع شده دلالت بر حرکت جوهری در خود آن توقع تلقی میشود یعنی فرد در مسیر رسیدن به آن توقع حرکت میکند. مثل همین عبارت معروفی که میگویند شما میتوانید موشک درست کنید اما نمیتوانید یک خودرو خوب بسازید. این عبارتهایی که خیلی به کار میرود. خالق این روش هم کسانی بودند که در حدفاصل جنگ سرد بین شوروی و آمریکا در سی آی ای علیه کا گ ب کار میکردند. همان افراد آمدند این مدل را انجام دادند. همین مسئله نسبت به شوروی هم موجود بود. میگفتند شما فضاپیما درست میکنید ولی یک آبگرمکن نمیتوانید درست کنید. این مسیر توقعات فزاینده بود، حالا باز هم همان را فقط عوض کردند و تبدیل به خودرو کردند ولی آمده است در ساحت اجتماعی آن را مرتفع کرده است یعنی نگاه به خروجی و فرآورده نمیکنند، نگاه به فرآیند تولید آن فرآورده میکنند.
پس بنابراین ادبیات براندازی اساساً یک دگردیسی بسیار جدی در آن اتفاق افتاده. دیگر نمیآیند دستاوردهای انقلاب را و یا دستاوردهای ایران را نفی کنند، میآیند برای دستاوردهای وایرال شده عدله و کارکرد توقعی و مرتفعی تولید میکنند. این خیلی مهم است. پس بنابراین میآیند جایگاه بین تولیدکننده و مصرفکننده را در ذهن مخاطب هر دو را تبدیل به یک واحد یونیک میکنند. در حوزه سیاست یک تعبیری دارد و در حوزه امنیت یک تعبیر دارد و در حوزههای دیگر هم تعابری دیگر. این را شما کجا میتوانید دقیقاً ببینید؟ آنجا که میگویند شما چه طور است که از جلسه ای سه نفره در کابینه رژیم صهیونیستی نسبت به حزبالله خبر دارید اما خبر ندارید که یک نفر آمده و تا مجلس شما نفوذ کرده و به رگبار بسته است. یعنی برای تضعیف امنیت کشور، پشتوانه ذهنی مردم را نسبت به امنیت تضعیف می کنند. اثر خود را کجا میگذارد؟ در اجتماع. وقتی سیستم امنیتی شما این قدر فشل باشد و دیگر نتواند جلوی طرف را بگیرد، پس تو اگر در خیابان بروی و هر کاری بکنی، سیستم امنیتی نمیتواند با تو کاری داشته باشد. حالا میآید مدل را مرتفع میکند. فرآیند تبدیل کردن شما از منتقد به معارض را با همین یک اتفاق و سوئیچ میآید انجام میدهد.
به هر صورت براندازی نیازمند یک زیرساختارهایی است که آنها روی این زیرساختها کار میکنند. مثلاً القای ناکارآمدی و القای ناامیدی و القای اصلاحناپذیری، مجموعه اینها یک بستری را برای اینها فراهم میکند تا بتوانند به اهداف خود برسند. مسئولین ما و رسانههای ما چه طور میتوانند مانع شکلگیری این ساختارها شوند؟
قنبری: ما یک نگاهی به همین کشورهای همسایه اگر بیندازیم چند سال قبل در ترکیه یک کودتا شکل گرفت و چند هزار نفر از نظامیان و دولتیها در آن کودتا دخیل بودند. فردی به نام «ابراهیم ارن» آن موقع سکاندار نبود اما معاون رسانه ملی ترکیه بود. ایشان متولد 1360 است. به لحاظ تقویمی سنی ندارد اما الگوریتمهای رسانه طوری آنجا پیادهسازی شد که مردم به لحاظ رسانهای به اقناع رسیدند یعنی پذیرفتند که یک اتفاق خوبی دارد میافتد یا مثلاً یک اتفاق بدی دارد میافتد، منتهی این اتفاق خوب و بد را رسانه ملی ترکیه به آنها القا کرد. یکی دو سالی گذشت، همین ابراهیم ارن متولد 1360 که الان بعد از دو سال از آن جریان رئیس رسانه ملی ترکیه شد، سر جریان یک خبرنگار منتقد که معاند نبود مثل آقای خاشقچی، یک بستر رسانهای را فراهم کرد که روابط آمریکاییها با عربستان مخدوش شد و بن سلمان جایگاه خود را در خود عربستان از دست داد. هواپیمایی که در ترکیه برای بارگیری و حمل مسافر رفته بود، تا مدتها اجازه پرواز برگشت صادر نشد و خیلی اتفاقات دیگر. میخواهم عرض کنم که اگر در درون کشور چند تا اتفاق بیفتد دیگر نباید نگران آن بود. اول اینکه رسانه ملی ما باید در اقناع سازی مخاطب جلوتر از رسانههای معاند غربی در حوزه اعتمادسازی باشد و اینکه اجازه بدهید صدای کسی که منتقد هست به خوبی در داخل شنیده شود.
دوم اینکه بحثی هست که به عهده مردم نیست و به عهده دولت است. فضای مجازی در بعضی موارد بردش از رسانههای مرسوم و دولتی و حکومتی بیشتر شده است. ما امروز به شدت ضرورت دارد که برویم در حوزه مهندسی شبکههای اجتماعی خود و رسانههای برخط و فضای مجازی کار کنیم. آخرین توصیه ارتقاء سطح سواد رسانهای است که به مردم کمک میکند که وقتی با فرآیند تغییر ذهنیت از طریق رسانه آن هم با یک محتوا و خروجی رسانهای مواجه میشوند چه طور این را بتوانند تحلیل کنند و به یک بسته رسانهای مورد نیاز خود تبدیل کنند.
برنامه امواج شبهه که گفت و گوی تخصصی پیرامون ماهیت شناسی رسانه های معاند فارسی زبان می باشد، روزهای یکشنبه و سه شنبه ساعت 16 به مدت 60 دقیقه به روی آنتن این شبکه به نشانی موج اف ام ردیف 103.5 مگاهرتز می رود.
این برنامه به تهیه کنندگی سیده فاطمه شعار، هماهنگی و گویندگی اکرم اویسی، آیتم سازی الهه مصطفوی و کارشناس مجری بیژن مقدم و دکتر داود فریدپور با مشارکت سرویس هنر و رسانه خبرگزاری فارس تقدیم مخاطبان می شود.
سایر کسانی که به این مساله پاسخ داده اند
03 نفر در این خصوص هم اندیشی کرده اند
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است. چاپگرها و متون بلکه روزنامه و مجله در ستون و سطرآنچنان که لازم است و برای شرایط فعلی دستگاه ها مورد نیاز و کاربردهای متنوع با هدف بهبود ابزارهای کاربردی می باشد..
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است..
لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.